گوهر مغز سرد و تر آفریده شده است و درعین حال چرب و نرم است.
این سرد و تر و این چرب و نرم بودن همگى براساس حکمتى است که آفریدگار در نظر داشته است.
روانى که از قلب به سوى مغز بالا مى رود بسیار گرم است و اگر گوهر مغز هم گرم بود، با گرماى حاصل از قلب درهم مى آمیخت و مغز را از کار مى انداخت لذا روان جارى و بالارونده قلب باید در ترکیب با روان سرد مغز به اعتدال کشانده شود.
نرمى مغز بخاطر دریافت انواع کنش و واکنشهاست که در مغز نرم این تبادلات به خوبى انجام مى پذیرد. چرب بودن مغز براى تغذیه پى ها و عصبها و عروقى است که به مغز مى روند و یا از مغز راهى سایر اعضاء مى شوند.
سردى و ترى مغز اندازهاى دارد که در صورت ازدیاد آن و یا کمشدنش مشکلاتى براى مغز ایجاد مىکند. هرکدام از مزاجهاى چهارگانه صفرا و سودا و بلغم و خون چنانچه بر مغز چیره شوند بستر بیمارىهاى مخصوص به مغز و سر را ایجاد مىکنند.
ابتداى هر درمانى براى پزشک، شناخت مزاج غالب غیر طبیعى که بر سر و مغز عارض شده ضرورى است، این غلبه مزاج باید از لحاظ میزان خشکى و ترى نیز محاسبه شود.
مثلا همواره خشکى خارج از حد طبیعى در مغز مایه بیخوابى است، حال مزاج بیمار چه صفرا یا بلغم و چه سودا یا خون باشد میزان غلبه خشکى باید مشخص گردد.
اگر فرض کنیم هیچیک از وسائل امروزى قادر به شناسایى بیمارىهاى مغز و سر، بخصوص تومورها” که بحث اصلى این کتاب است”، نباشد علامتهاى ظاهر صورت نوع بیمارى و تومور را هویدا مىکند.
کمتر ممکن است کسى دچار تومورهاى مهلک مغزى شده باشد و موهاى سرش کاملا سالم و سرحال و در حال نمو و بدون ریزش بوده و رنگ طبیعى نژادى خود را حفظ کرده باشد.
اگر کسى دچار تومور مغزى شده آیا دیدهاید که همه ظواهر جمجمه اش مانند موها، پوست، چشم، رنگ و هوش و حواس و حافظهاش دچار نقصان نشده باشد؟ البته این بعید است. پس باید بررسى کنیم و ببینیم از علامات ظاهر سر و مغز با تکیه بر اصول مزاج شناسى ایرانى چه دستآوردهایى مىتوانیم داشته باشیم تا بتوانیم در روند درمان بیمار از آنها کمک بگیریم و بیمار را از شر غده و تومور متجاوز و مهلک نجات دهیم.
اگر سنگینى در سر زیاد احساس نشود و ترشحات و چربىهاى مترشحه از مسامات پوست به زردى بزند و در سفیدى چشم زردى نفوذ کرده باشد و یا احساس سوزش و گزش و تپش عروق را ادراک کنیم و ببینیم و گرمایى در پوست سر احساس کنیم قطعا غلبه با صفراست. صفرا خود سبک است و وجود سبکى در سر همراه با علامات دیگر صفرا را مطرح مىکند حال اگر خشکى هم در کنار آن باشد احساس سبکى بیشتر در سر احساس مى شود.
رنگ زرد در سفیدى چشم نمایان مىشود، زردى اگر کم است، کمى در گوشه هاى چشم و به هر میزان بیشتر باشد پهناى سفیدى را در بر مىگیرد. سایهاى زردرنگ در نماى کلّى صورت دیده مىشود.
زردى انواع دارد، زردى روى زبان، زرد زرده تخممرغى، زرد کاهى، زرد طلایى شفاف مانند زردى کسانى که به دیابت (قند خون) مبتلا هستند، زرد گندنائى (ترهاى)، زرد همراه و ترکیب شده با سفیدى مات و بلغم و یا سفیدى سربى که مبتلایان به میکروب و عفونت معده (هلیکوباکتر) به آن دچارند و زردى که توأم با رنگ سفید بلغم است و گویى سفیدى شیرمانندى است که با رنگ زرد در حال ترکیب مىباشد، آنچنانکه مبتلایان به زونا به آن دچارند، در پهناى زبان دیده مىشود. اگر رنگ غیر عادى زبان بیشتر در طرف چپ زبان است گرفتارى کبد را نشان مىدهد و طرف راست گرفتارى طحال را نمایان مىسازد. سنگینى بار زبان و فشردگى آن در هر طرف زبان بیشتر باشد محتمل است که تومور در همان طرف سر در امتداد با زبان قرار گرفته است. در این حالت تومور مغزى با غلبه صفرا در مغز جاى گرفته است و در نسوج غالب در بافت تومور و ترشحات آن تأثیر گذارده است. نبض بیمار مبتلا به تومور مغزى و درگیر با استیلاى صفرا تند و شتابزده مىزند، حرارت بدن بویژه در سر بالاست. بیمار احساس سنگینى در سر نمىکند ولى عدم تعادل در سر و هنگام راه رفتن در پاها مشخص است و بینى خشک است و پوست هم به خشکى مىزند و موهاى سر تنک شده و نازک و خشک مىشود. اگر خشکى بر سر غالب شود، خروج اضافات و ترشحات متوقف مىشود و احساس سنگینى در سر نخواهد بود، این خشکى آثار ترشحات تومورها را خشک مىکند و آن را از فعالیت باز مىدارد و تومور خود را مقدارى جمع مىکند. پوست سر خشک مىشود، موها نیز خشک و دچار پیچش ناشى از غلبه خشکى مىشود.
اگر احساس تنبلى و بىحالى زیاد شود و سر سنگین گردد و رنگ بیمار به سربى بزند و میل به خواب زیاد شود و مرتب چرت بزند و فراموشى زیاد شود دلیل بر چیرگى بلغم مىباشد.
اگر بیمار صورتش بىخون نشان دهد و فراموشکارى در کارهایش آشکار گشته ولى خواب بر او مستولى نشده دلیل بر غلبه سودا است.
اگر رنگ صورت و چشمها قرمز شده و مویرگهاى چشم متورم و رگهاى دیگر بدن باد کند، دلیل بر غلبه خون است. در این حالت گرماى سر و صورت زیاد شده و بیمار عرق مىکند، باصطلاح دچار گرگرفتگى مىشود. سردرد اگر آزارش مىدهد چنانچه با تپش همراه باشد آنهم دلیل دیگرى بر غلبه گرمى و ماده گرم در مغز است. بدن داغ مىشود و احتمالا تب روىآور است. سوزش و گزش پوست سر آیا چیزى غیر از گرمى مىتواند باشد؟ در لمس با دست مىتوان دریافت که گرمى بر مغز غلبه کرده یا نه! اگر مرطوب باشد نیز در پوست سر و صورت آثار رطوبت آشکار مىشود. اگر سردى غلبه کرده بیمار حال حرکت کردن ندارد و انجام هر کارى را به بعد موکول مىکند. چنانچه مغز به تنهایى یا در مشارکت با اندامهاى دیگر دچار غلبه سردى شده در این صورت باید اندام مشارکتکننده شناخته گردد.
در قیاس با غلبه گرمى چنین است که در غلبه خلط سرد بطور کلّى بیمار توان حرکت و حتى از جا بلند شدن را ندارد. امّا در غلبه گرمى بیمار حالت بىقرارى و جنبوجوش را از خود نشان مىدهد امّا زود خسته مىشود و ممکن است عرق کند این سردى اگر ساختارش سوداوى باشد، همراهش فکر و خیال است و اوهامش بسیار مىباشد. چگونگى حالات مغز در قیاس با سردى و گرمى از بررسى سایر اندامها بدست مىآید. ابتدا اندامهاى نزدیک و مخدومه مغز آثار و حالات مغز را نشان مىدهند، چشم کوچکتر شده و خشکى در آن غلبه مىکند. چشمى که با قسمت آسیبدیده و تومورزده مغز ارتباط مستقیم دارد، چه بسا کوچکتر شده و پلک چشم بسختى باز مىشود. اگر از آن اشک بیاید حالتى از گرمى مغز و یا لااقل آن قسمت از مغز که با تومور درگیر است را نشان مىدهد. اگر درد در بخشهاى مختلف مغز در حرکت است و جابجا مىشود، یعنى ماده خلطى موجود در سر بادزا است. اگر در حالتهاى سردرد پلکها مرتب برهم زده مىشود و صورت داغ و یا رنگ اطراف چشم قرمز شده علامت التهاب شدید و گرمى بسیار و شروع حالات جنون و دیوانگى و در هم شدن عقل است. اگر به نقطهاى خیره شده و نگاهش مدتها ثابت به جایى دوخته شود دلیل بر ایجاد وسواس و مالیخولیاست. برآمدن چشم علامت ورم و پر شدن آوندها و عروق اطراف چشم از ماده گرم است، تمامى علامتهاى چشم و پلکها از حالت مغز خبر مىدهد. سرانجام اگر پرده نازکى روى چشم کشیده شود نشان از احتمال مرگ بیمار است.