سودا طبیعی و سودا سوخته:
سودا چیست؟
علایم سودا؟
سودا یعنی چی؟
پاسخ همه سوالات درمورد سودا از ربان بوعلی سینا
سوداى طبیعى درد و رسوبات و تیرگى خون است، مزه سودا طبیعی بین شیرین و تلخ گس است
و سودا پس از آنکه از جگر مى تراود دو قسمت مى شود؛ بخشى از سودا همراه خون جریان دارد و بخش دیگر به سوى طحال مى رود. بخشى که با خون جریان دارد داراى ضرورت و منفعت است. ضرورت آن بر این اساس است که اندازه معینى از آن بایسته است که براى تغذیه برخى اندامها- نظیر استخوان- با خون بیامیزد. جنبه انتفاعى سودا در این است که خون را محکم، نیرومند و غلیظ ساخته، از تحلیل رفتنش پیشگیرى مى کند.
بخشى از سودا که براى طحال است خلطى است که خون از آن بى نیاز شده است و وجود آن نیز ضرورت و منفعت در بر دارد. ضرورت آن در تمام بدن براى رهائى تن از مواد زائد است و درباره اندامى مانند طحال مایه تغذیه است. نفعش در این است که بعد از عمل هضم (تحلیل- گداختن) بر دهانه معده فرود مى آید و در این فرود آمدن دو نفع دارد، یکى آنکه دهانه معده را سفت و سخت و نیرومند مى کند، دوم آنکه دهانه را بوسیله ترشى خود تحریک مى کند و باین وسیله انسان را از گرسنگى باخبر مى سازد و اشتها را برمى انگیزد.
جالب است بدانید: صفرائى که به سوى کیسه زهره روان است، صفرائى است که خون از آن بى نیاز است و صفرائى که از کیسه صفرا بیرون مى تراود از بى نیازى کیسه صفرا به آن است. همچنین سودای که به سوى طحال در جریان است، خون از آن بى نیاز است و هرآنچه که از طحال مى تراود طحال به آن نیازى ندارد.
همچنانکه صفراى تراویده از کیسه صفرا نیروى دفع کننده را از طرف پائین هشیارى مى دهد (حس اجابت)، سودائى که از طحال تراوش مى شود نیروى جذب کننده را از قسمت بالا آگاه مى سازد (میل پذیرش غذا). بزرگوارى ایزد پاک را که بهترین پدیدآور و داورترین داورهاست.
اما روند سوداى غیر طبیعى بر ته نشین شدن و درد گشتن نیست، بلکه بر راه خاکستر شدن و سوختن است. چون هر چیز نمناکى که با (ماده) خاکى آمیزد، آن را به یکى از دو حالت سوق مى دهد: (ماده) خاکى یا ته نشین مى گردد و سوداى طبیعى مى شود و یا بخش لطیف آن تحلیل مى رود و بخش غلیظش مى ماند و حالت سوختگى را بخود مى گیرد و از آن خون و اخلاط، سوداى زائد بوجود مى آید و آن را خلط سیاه (یا سودا) مى نامند. ولى آنچه ته نشین است تنها خون است، زیرا که بلغم بواسطه لزج بودن، ته نشین دردمانندى ندارد.
صفرا لطیف است و همواره در حرکت، و مقدار جدا شده آن از خونى که در بدن است کمتر و مزاج خاکى آن اندک است؛ رسوب چشمگیرى ندارد و آنچه از آن به ته نشینى گراید بی درنگ مى گندد و یا بیرون ریخته مى شود. اگر بگندد، لطیفش مى گدازد (تحلیل مى رود) و غلیظش به سوداء سوختنى تبدیل مى شود نه به درد. سوداى زائد غیر طبیعى بقایاى سوختگى و خاکستر صفرا و مزه آن تلخ است. فرق میان این سودا و صفرائى که سوخته نامیدیم آن است که صفراى سوخته با خاکستر مخلوط است و این سودا در ذات خاکسترى است جداگانه، و لطیفش گداخته است.
نوع دوم سوداى ناطبیعى خاکستر و سوخته بلغم است.
هرگاه بلغم بسیار لطیف و آبکى باشد، خاکسترى آن به شورمزگى مى زند وگرنه به ترشمزگى یا تلخگس نزدیک است.
نوع سوم سوداى ناطبیعى خاکستر و سوخته خون است و مزه آن شور است که کمى به شیرینى مى زند.
نوع چهارم سوداى ناطبیعى، خاکستر سوداى طبیعى است که اگر لطیف باشد خاکستر سوخته اش در ترشمزگى به سرکه مى ماند و روى زمین جوش مى خورد و چنان بوى ترشى از آن خارج مى شود که مگس و موجودات نظیر آن گریزان مى شوند و اگر غلیظ باشد، ترشى آن کمتر و اندکى گسى و تلخى دارد.
پس انواع سوداى بد سه نوع است: صفراها که سوخته و لطیفش گداخته است (تحلیل رفته است) و نوع دوم و سوم که بعد از نوع اول مذکور افتاد.
نوع چهارم، سوداى بلغمى است که در بد بودن کمتر و در زیان رساندن کم اثرتر است.
این اخلاط چهارگانه پس از سوخته شدن از لحاظ تباهى بترتیب زیر هستند:
سوداى زردابى سخت تر و پرخطرتر از سایر سوداهاست و از همه آنها به تباه شدن نزدیکتر ولى معالجه پذیرتر است. از دو نوع دیگر آنکه ترشتر است بدتر و اگر از ابتدا به آن رسیدگى شود علاج پذیرتر است. نوع سوم در روى زمین کمتر جوش مى خورد و به اندامها کمتر مى چسبد و از سایر انواع دیرکشتر است ولى در گداختن و پذیرائى مداوا سرسختتر است.
انواع اخلاط طبیعى و ناطبیعى همین بود که ذکر شد.
جالینوس گوید: کسانى که مى پندارند خلط طبیعى فقط خون است و سایر اخلاط زائد و بى مصرفند در اشتباه اند، زیرا اگر خون تنها خلطى در بدن بود که غذاى اندامها را تامین مى کرد، اندامها در شکل و مزاج همانند مى شدند. علت اینکه استخوان از گوشت سخت تر است این است که گوهر سودائى سخت با خونش درآمیخته است و مغز که
از استخوان نرمتر است باین علت است که گوهر نرم بلغمى را همراه خون پذیرفته است. خود خون نیز با اخلاط دیگر آمیزش دارد؛
هرگاه خون را در ظرفى بریزیم و در آن دقت کنیم، مى بینیم که اجزاء اخلاط از آن جدا مى شوند. اجزائى که کف مانند هستند زرداب و آنهائى که به سفیده (خام) تخم مرغ شباهت دارند بلغم و هرچه که تیره رنگ و درد مانند است سوداء است.
جزء آبکى آنکه زیادیش بوسیله ادرار دفع مى شود، اخلاط نیست و ناشى از نوشیدنى هائى است که غذا دهنده نیستند، و کار آن از لحاظ نیاز بدن آنست که غذا را لطیف و روان سازد. خلط از خوراک و نوشیدنى غذا دهنده حاصل مى شود و منظور ما از بکار بردن واژه «غذا دهنده» آن است که شباهت به نیروى بدن دارد و هرآنچه از لحاظ نیرو شبیه بدن باشد جسمى است مرکب نه ساده. برخى پندارند که نیروى بدن بستگى به فزونى خون دارد و لاغرى از کمخونى است. این عقیده درست نیست، زیرا خونى به اعتبار مى آید که بدن سهم خود را از آن برمیدارد یعنى آن مقدار خونى که مناسب حال بدن است.
از تعادل خارج شدن مقدار اخلاط در بدن ایجاد بیماری می کند:
بگمان برخى دیگر اخلاطى که مورد نیاز بدن است اگر نسبت بهم فزونى و کاستى پیدا کنند بهبودى تن را آسیبى نمى رسانند و این درست نیست، زیرا هر خلطى باید اندازه معینى را که بدن به آن نیازمند است نگه دارد و در مقایسه با خلط دیگر در اندازه مورد نیاز موجود باشد.